سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در دوستِ بخیل، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]

نقطه سر خط

                                                      

                                    خداوندا

 

                      تقدیر دوستان را در سال آینده به گونه ای قرار بده که در پایان سال 

                    از گذشته خود افسوس نخورند.




ندا ::: سه شنبه 87/12/27::: ساعت 4:10 عصر

ازانسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!

**دکتر علی شریعتی**




ندا ::: یکشنبه 87/12/18::: ساعت 7:44 صبح


لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزارتا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.
مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد.




ندا ::: چهارشنبه 87/12/7::: ساعت 3:21 عصر

خیلی بده آدم به چیزی عادت بکنه بدتر از اون اینه که عادتی رو که ترک کرده باشی ، دوباره بری سراغش یا اون بیاد سراغت. نتیجه می گیریم که اصلا ترک نکرده بودم بلکه فراموش کرده بودم برای یه مدت کوچولو .

عادت ناخن جویدن یه عادت خیلی بدی بود که ترک کرده بودم ولی تازگیا دوباره اومده سراغم . بد جور هم اومده . کاش می شد این عادت ها رو ترک کنم که دیگه برنگردن . از همه بدتر دلم به حال انگشتهای شست دستام می سوزه . فقط کافیهیه ریزه کافیه یه ریزه فکرم مشغول بشه یه دفعه بلا سر انگشتم میارم.  به این صورت که میگردم یا پوسته کوچولو  کنار ناخنم پیدا می کنم  بعد  اینقدر با اون یکی ناخن انگشت شستم اونو می گیرم میکشم تا بلکه بتونم محوش کنم بعد یه دفعه می سوزه . حالا از اینکه میگن این کار گناه داره بگذریم تازه  تو دلم می گم آخیش کندمش . یه موقع انگشتهای شستم رو قایم می کنم . انگاری واقعا رفته باشن جنگ خیلی بد طوری شدن . اون هم دستهای یه خانوم. ( خیلی خودمو تحویل گرفتما )کاش می تونستم ترک کنم اما نمیشه چند روز پیش به خواهر زاده ام نگار که پنج سالشه گفتم خاله ای، بده اینقدر شستو نخور ،بده زشته. خلاصه کلی براش توضیح دادم آخرش دیدم با همون شست توی دهنش لبخند پت و پهنی زد و ابرو هاشو بالا انداخت که یعنی نه  . تو دلم گفتم  خودت اگه زرنگی این عادت هاتو ترک کن  . زورت به این نیم وجبی رسیده .  


ندا ::: دوشنبه 87/11/21::: ساعت 3:42 عصر

دیشب روزنامه ایران گوشه اتاق افتاده بود برداشتم و ورق زدم خواستم از صفحه حوادث رد بشم . چون به خودم قول دادم تا اونجا که ممکنه  از خوندن  قتل و حوادث دلخراش دوری کنم . ولی چشمم خورد به این تیتر که پدری دو فرزند خردسالش رو به قتل رسوند . طاقت نیاوردم و خوندمش وقتی رسیدم به اونجایی که پدره با بسته چیپس و پفک بالای سر بچه هاش نشسته  ومنتظر ه که اونا از خواب پاشن اشکم در اومد همین جوری مونده بودم . مرده حیف از اسم پدر که بخوائیم روش بزاریم معتاد به حشیش بوده و زنش ازش طلاق گرفته بوده و سرپرستی بچه ها رو خودش به عهده می گیره . یه روز میاد خونه زنش و بهش میگه میخواد بچه ها رو ببره گردش و اونا رو می بره به یه باغ اونجا تو آب میوه بچه ها قرص می ریزه حالا نمی دونم واقعا قرص بوده یا مرگ موش که  بچه ها با خوردن اون آب میوه  میخوابند و مرده به گفته خودش بعد از یه مدتی می فهمه که چه غلطی کرده پشیمون میشه و میره براشون چیپس و پفک می خره و بالای سرشون میشینه تا بلند شن . تازه باورش میشه اونا مردند . به زنش  خبر میده ومیگه بچه ها رو کشته و.....

نمی خواستم این ماجرا رو شرح بدم ولی از دیشب با خودم فکر می کنم آخه مگه میشه کسی پدر باشه و بچه هاشو بکشه ؟

دیگه واقعا تصمیم گرفتم از این خبرا نخونم .




ندا ::: چهارشنبه 87/11/9::: ساعت 10:44 صبح

   1   2      >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :5511
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<